×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دوستانه

× وبلاگي با فضاي دوستانه
×

آدرس وبلاگ من

doostaneh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/melvin

دو كبوتر


در دشتي ، جفتي کبوتر مي زيستند و چون فرصت مي يافتند دانه فراهم مي کردند و در ظرفي مي ريختند. ..
روزي کبوتر اولي به کبوتر دوم گفت : اکنون اول تابستان است و دشت ، علف بسيار دارد پس بهتر آن است که اين دانه ها را براي زمستان نگاه داريم.
کبوتر دوم اين نظر را پذيرفت و به اين قرار ، دانه هاي نمناک و پر رطوبت را در ظرف ريختند تا پر شد. چون روزي از تابستان گذشت و گرمي هوا در دانه ها اثر کرد ، دانه ها خشک شد و اندکي از سر ظرف پايين تر رفت. آنگاه کبوتر اول آمد و اين گونه بديد. پس کبوتر دوم را گفت : چرا خوردي ؟
کبوتر دوم گفت : نخوردم و انکار کرد. اما هرچه انکار کرد سودي نداشت و بيشتر تنبيه شد. .. سرانجام تابستان سپري شد و پاييز و زمستان فرا رسيد. آنگاه باران هاي پي در پي بباريد و دانه ها دوباره نم کشيد و ظرف پر گشت. کبوتر متوجه شد که سبب نقصان (کم شدن دانه ها) چه بوده است ! پس شيون کرد و مي ناليد که : اشتباه کردم. اما پشيماني هيچ سودي نداشت. زيرا کبوتر دوم رفته بود.

پنجشنبه 22 بهمن 1388 - 12:22:22 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

9596 بازدید

1 بازدید امروز

6 بازدید دیروز

23 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements